عمو حمید روی دوشش سوارش کرد اگر نمی کرد که هیچی نمیدید. همه ی ادمهای بزرگها امده بودند تماشا . اقای پلیس می گفت د بروید عقب دیگر . چوبش را بلند می کرد و می گفت :جلو نیایید.
اسباب بازیهای مال ادم بزرگها بود تو کامیون بزرگشون توپ گذاشته بودند رانندهاش یک ادم راست راستکی بود مال ادم بزرگها اینجوری بود دیگر . بعد یک موشک گذاشته بودند توی یک کامیون بزرگ دیگر چقدر اسباب بازی داشتند ای خدا هی توپهایشان امد رد شد هی زره پوشها هی میرفتند هی میرفتند .بعد تانک تانک تانک یک تانک بزرگ اندازه اتاق مهمانخانه ی بردیا اینها . لباس سربازها گل بته داشت . بعد امبولانس ماشین اتش نشانی ماشین اقای پلیس.چه اسباب بازیهایی.بلندگفت:عمو حمید بزرگ که شدم اقای پلیس می شوم............ نه اقای اتش نشانی . عمو حمیدش جواب نداد. بسکه ادم بزرگها شلوغ می کردند .بردیا خودش تانک طیاره وکشتی وتفنک وماشین پلیسوامبولانسداشت.ادمه بزرگها که کشتی نداشتند که..........اسباب بازیهای ادم بزرگها هی میرفتند هی
میرفتنداما مال بردیا کوکی بود کوکشان که میرفت میرفتند وبعد دیگه نمیرفتند.طیاره ادم بزرگها هی میرفتند دود میکردنه اما مال بردیا
ادامه دارد..................
وقتی خبرو شنیدم نمی دونم چه احساسی داشتم هم خوشحال از اینی که بلایی که سرم اوردی سر خودت امد هم ناراحت برای دل مهربان خودم بعد از این همه سال فهمیدم تو دلت پیش اون بوده ولی دلم برات سوخت برای نداشتن اهن پاره به قول خودت ولی تو خیلی قوی بودی چرا............ میگن خدا هیچ خواسته ای بی جواب نمی زارد و نذاشت اصلا یاد من افتادی .........
فهمیدی چه حسی داشتم وقتی تو رو دیدم و با حرفهای اخرت فهمیدم واقعا مریضی وباید درمان بشی خوشت می یاد دیگرانو ازار بدی اما عیبی نداره منم خدایی دارم حالا باور کردم خدا هست وشاهد تمام اتفاقاته و دیگه مطمئنم کمکم میکنه تا برای همیشه فراموشت کنم و می خوام برای خودم زندگی کنم وبا ارامش ارزوهایی که دارم تحقق ببخشم و تو بمون با مشکلاتت تنهای تنها حالا راضیم مساوی شدیم ولی نه به اندازه کافی باید روزی که التماس کردنتو ببینم نه به من به عشق جدیدت ازش بخوای تو رو در کنار دیگری داشته باشه ویا ازش بخوای ماهی یه بار بهش زنگ بزنی فقط ............یادته که عیدمو چه جوری خراب کردی با یه تلفن خوردم کردی حرفهات یادته چیکارم کردی می خوای حرفاتو یادت بندازم ولی نه فقط همین( ماهی یه بار شاید بهت زنگ بزنم تو هم جز اون دسته دوست دخترام که ماهی یه باربهشون زنگ میزنم ) توحتی معنی دوست داشتنو نمی فهمی .محبت ...... برو دیگه این اخرین چیزی بود که برات نوشتم حالا دیگه من این شعرو برات میگم شعری که تو همیشه میخوندی
بگذشتمو بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیک عقب سر نگران
ما گذشتیمو گذشت انچه تو با ما کردی تو بمان دگران وای به حال دگران
وای به حال دگران