هفت قطعه از چشمان تو

قطعه ی یک

 

تاب می آورم


و پروانه وار


می چرخم


بی سرگیجه


منتظر نمی مانم تا سکوت و سکون


قطعه ی دوم

 

واژه هایم از آب نمی گذرند


وقتی در چشمان تو می نشینند


واژه هایم بی زنگار و بی انتظارناب می شوند


در گذر از تو به توی مژگانت


قطعه ی سه

 

تمام ِ پونه ی یادم


میان ِ شیار های انگشتت

نمی دانم


ردای شاعری به تن کنم


یا لباده ی پیشه وری


شاید دو تن پوش مرا


جای دهد

 

گوشه ی وسعت دستانت


قطعه چهار

 

چه دهشتناک است


سکوت ِ باران


انگاه که سیل ِ مژگانش


در هم می کوبد


ویرانه ی دل را


قطعه ی پنج

 

نبض ِ سردم را گرم می کنی


وقتی پنجه در پنجه ام می افکنی


دیوانه وار در چشمانت می نشینم


وقتی انتهای جاده ی تدریج را


بر لبه ی میعاد گاه


با تو به نظاره می نشینم


قطعه ی شش

 

از گرمای نفست


بر پاهای سردم نمی گویم


از چشمان ِ عاشقت می گویم


که الوان پاییز را می رباید


و در شکوفه می نشاند


رویاهایم را با تو می سازم


در پرواز باد بادک های


دخترکان گیسو بافته


قطعه ی هفت

 

گاه


با خیالت در کوچه های خاطرات پرسه می زنم


شاید پنجره ات را گشوده باشی

.

.

.

.

.




نظرات 1 + ارسال نظر
ali شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ق.ظ

in maereke bod

chi kar kardi to ba in harfat

mahshar bod

mersi hamid khan
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد